خدایا
نمی دونم چی بگم
زبونم نمی چرخه به گفتن خیلی از حرفام
خدایا کاش می دونستم حکمتت چی بود
کاش
حکمتت هرچی که هست از درکــــــــــــش عاجزم.
خدایا.؟
سلام.منم یه روزی شاد بودم بیخبر از کار دنیا.ولی الان
خیلی چیزا حالیم شده روزگارم تغییر کرد بعد چندین ماه
سری به گوگل زدم چشمم به قطب دردهام جایی که فقط می تونم حرف دلمو بزنم وبلاگم
افتاد یهویی دلم برای خیلی ها تنگ شد .میگین چرا؟امشب دلم واسه یکی از بهترین دوستام که
خیلی خیلی وقت ک رفت عشق و شوق زندگی کسی که جلو چشمام اونم با کلی
درد و زجر تنگ شد. دلم می خواد ببینمش. ای خـــــــــــــــــــــــــــــدا
=======================================
چند شبی آهنگ قدیمی (کیوان داوودی) دلم می خواد ببینمش.
.زمزمه می کنم هر لحظه دلم می گیره.
نمیاد اونیکه دلم میخواد نمیاد اونی که رفته به باد
نمیاد اونیکه عمر منه نمیاد اونیکه دل میکنه
دوباره دلم میخواد ببینمش سرمو روی شونه هاش بذارم
از چشام قطره ی اشکی نمیاد نکنه دیگه دوسش ندارم
کاش میشد عشقمو باور بکنه اونیکه منو هرگز نمیخواد
نمیاد تموم عمرم نمیاد نمیاد دیگه هیچوقت نمیاد
شعر من زمزمه یه خواهشه آرزوم دیدن روی ماهشه
میون غربت این فاصله ها قلب من همیشه چشم براهشه.
======================
هیـــــــــــــــــــــــــس
یکی می آید ؛ یکی می رود . . .
این قانون بقای زندگی ست . . .
اما تو که رفتی ؛ هیچکس نیامد . .
انگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی !
بازم منم همنونی که همیشه از تنهایی میگه از سختی از نا مهربونیا
از این همه بی انصافی آره منم میخوام امیدوار باشم ولی نمیتونم
میخوام با تو باشم ولی نشد مبخواستم برایه تو زندگی کنم ولی نشدم
میخواستم تو فقط برایه من باشی ولی نشد
من از این همه نشدنی ها شکایت دارم
میخوام خوشبخت باشم میخوام بگم خدا جون منم خوشبختم ولی وقتی
اونی که میخواستم باهم نیست مثله اینه که هیچی رو ندارم
پس دیگه نمیخوام باشم نمیخوام باشم
اره بازم یادم به یاد تو هست اخه هنوزم دوستت دارم
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی بی انصافیه نمیخواااااااااااااااااااااام این دنیارو
بـــرای هــــر کســــی
یـــه اســــم تــو زنــــدگیـــش هستــــــــــ
کـــه تــا ابـــد هــر جـــایــی بشنــــوتـــش
نـــاخـــودآگــاه بـــرمیگـــرده بــه همـــون سمتـــــــــــ !
تکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.
آخرین جمله ای که بیاد دارم. گفت
نزاری اسم تکـــــــــــــــــی بمیره.
------------------------------
درپایان متن ترانه اشک از داریوش اقبالی رو براتون می نویسم.
قصه حال من تو از سرم جدا نمیشه
ای که از ما میگریزی ، اما با منی همیشه
منیه روز مثل تو بودم دل سنگو روح بیمار
حال اگه قصهن داری برو از دم دل ای یار
برو که خصلت مارو با چه سر سختی شکستی
ای که نه کفر نه حرومیای که نه خدا پرستی
من با پای با تنی تشنه و بی تاب
لب اون چشمه گذاشتی که به هیچ کس نمی دادی اب
اما با این همه ظلمم حتی با این همه کینم
حاضرم بمیرم ای دل گریه تو رو نبینم
ای که از عاطفه دوری من به دام تو گرفتار
من اگر ناجی قلبم توی خنجر به دل ای یار
برو که وصلت ما رو چه به باد دادی و رفتی
تو که از همه بریدی تو که از خدا گذشتی
اما با این همه حرفها من همینم که همینم
الهی بمیرم ای دل گریه تو رو نبینم
قصه حال من تو از سرم بیرون نمیره
کاشکی از تو می گذشتم دیگه اما خیلی دیره
مثل یه کفتر عاشق ، مست عطر نفس تو
چه به یک نگاه خالی ، پر زدم تو قفس تو
من چه صادق ، ساده دل محو دنیای تو بودم
تو سکوت خلوت من ، خودمو گم کرده بودم
اگه امروز میبینی که گرفتار زمینم
بغض نکن که نمی توانم گریه تو رو ببینم
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم.
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است
و تو هم به یاد داشته باش:
من نباید چیزى باشم که تو میخواهى، من را خودم از خودم ساختهام،
تو را دیگرى باید برایت بسازد و
تو هم به یاد داشته باش
منى که من از خود ساختهام، آمال من است،
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى
و تو هم میتوانى انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه
ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از من چه میخواهى.
میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
میتوانى از من متنفر باشى بىهیچ دلیلى و من هم،
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسانهاست،
پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند،
حسودان از من متنفرند ولى باز میستایند،
دشمنانم کمر به نابودیم بستهاند و همچنان میستایندم،
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتا رقیبى،
من قابل ستایشم، و تو هم.
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد
به خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز میبینى و مراوده میکنى
همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت،
اما همگى جایزالخطا.
نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى، و یادت باشد که کارى نه چندان راحت است…
ســـــــــــــــلام
بعدازمدتی دوباره اومدم
ببخشید اگه رفت و آمدم کم شده
صادقانه بگم دلیلش.
روحیه خوبی نداشتم
ازکجا شروع کنم
گفته بودم تنها جایی ک ارومم کنه وبلاگمه
کلی دلگیرم.از همه ووووو همه
روزگار بلایی سرم برد که کلا نمی دونم زنده ام یانه.
خیلی چیزا یادم رفت بعضی ها فراموشم شدن
کاش اایمرم شدیدتر می شدتافراموش می کردم.
هیــــــــــــــس
خیلی وقته مرده ام دوستان
.اره
خیلی وقت است مرده ام.
دلــــــم می خواهد ببارم،کسی نپرسد
چرا؟. . . توچه میفهمی. . .
این روزها ادای زنده ها را در میاورم. . .
تظاهر به شادی می کنم ، حرف میزنم مثل همه . . .
امـــــــــــــــــــــــــــا. . .
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام
بی انصـــــــــــــــــاف.
چانه نزن . حسرت هایم به قیمت عـــــــمرم تمام شده. .
باورکنید سالهاست .
منتظرآمدن روزهای بهترم
ولی نمیدانم چرا.؟!!!
هنوز هم دیروز ها بهترند.
به دلم میگویم که فراموشش کن
عشق او را به کل از یاد ببر
زندگی را به خودت سخت نگیر
در پی عشق و کس دیگر باش
او که یک رهگذری بیش نیست
عشق او پیش تو یک حادثه ای بیش نیست
تو مپندار که دنیا این است
چند قدم پا به فراتر بگذار
آن خط و خال و لب و چشم سیاهش به کنار
به دلم می گویم که ببین باز فراموشت کرد
با غم و غصه هم آغوشت کرد
تو اگر خوب نگاهش بکنی
دل او با دل تو یکرنگ نیست
تو چرا غمگینی !
و چرا میل به خلوت داری
چند قدم پا به فراتر بگذار
و از این رخوت و خلوت به درآ
بعد آن میبینی
زندگی آنچه که بوده است نبود
به دلم میگویم
دلم سخت برآشفت و بگفت:
تو به من هیچ نگو
طعنه نزن
تو که عاشق نشدی حرف نزن
دل من در خلوت
آنچنان میگرید که خودش میشنود
و به زیر لبش آرام چنین می گوید:
که به من هیچ نگو
طعنه نزن
تو که عاشق نشدی حرف نزن.
.
ﺯﻣﺎﻥ ﻴﺰ ﻋﺠﻴﺒﺴﺖ …
ﻣﻴﺪﻭﺩ …
ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺮﻭﺩ
ﻭﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﺯﻧﺪﻴﺖ ﺭﺍ ﻳﺎ ﻛﻬﻨﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻳﺎ ﻋﻮﺽ !!
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻳﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺸﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻴﺸﻮﺩ !!!
ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺛﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﻰ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ
ﺭﻓﺘﻨﻰ !!!
ﻣﻦ ﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺬﺭﺩ ﻭ ﺩﻧﻴﺎ ﺮ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﻭﺍﻗﻌﻰ ….
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﺪ ﻧﻪ ﺯﻣﻴﻦ
احمد فردید چنین می گوید
سرمی کندسخن
به
آه اینچنین شروع
روزگاررفته را
وقتی که خوش گذشت
چشمی به لحظه ای
ای کاش مانده بود
یادش بخیر ولی
افسوس رفته بود.
=============
طالع بخت مرا هیچکسی یار نبود / پشت من را بخدا ذره ای دیوار نبود
همه از پشت زدند بر کمرم خنجر را / جاده شانس من از کودکی هموار نبود . . .
بنام خدا.
دوستای گلم سلام
سال 96 واقعا برامن سال نحسی بودبارها اینو گفتم،ازدرو دیوار برایم بدبختی میاد . تمومی هم نداره.
می گویند امتحان الهی هست. خدایا این چه امتحانیه
مشکلات زیادی برایم رقم خورد. دعا کردم بازهم باختم.
مربی سابق منچستر، الکس فرگوسن. بزرگ
می فرماید روز اول مربیگری حرفه ایم خیلی دعاکردم اما باختم. اونجا بود که متوجه شدم تیم مقابلم هم خدا دارد تلاشم را زیاد کردم.
این روزا دلگیرم. دلم می خواد این زندگی لعنتی صوت اخرو بزنه
خداوندا
نادانی دیروز
شادی امروزم راگرفت
پس نادانی امروزم رابگیر.
تاشادی فردایم تلخ نباشد
اگر دلت شکستن!
در تاریکی و خلوت خودت ناله کن،
چون ادما سمعک ندارند که صدای ناله ای بشنوند!
عینک شان هم گم شده نمی بینن که گلی پر پر شده…!!!
گاهی حتی با دلتنگیات هم لجبازی میکنی
تمام ثانیه هایت هم که تنگ شود هی میگویی الان است که نگرانم شود
دیگر باید سراغم را بگیرد
گاهی دلت میخواهد دلش را به شور بندازی
و به شوق بیایی از این همه خواستن
ﺩﻟــــــــــــــــــﺖ ﻪ ﺷﺴﺖ،
ﺳـــــــــــــــﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑـــــــــــــﺎﻻ !
ﺗﻼﻓ ﻧﻦ ، ﻓﺮﺎﺩ ﻧﺰﻥ ، ﺷﺮﻣﻦ ﻧﺒﺎﺵ.
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ؛ ﺩﻝ ﺷﺴﺘﻪ، ﻮﺷﻪ ﻫﺎﺶ ﺗﺰ ﺍﺳﺖ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻪ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﺩﻣ ﺭﺍ ﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﻟﺪﺍﺭﺕ ﺑﻮﺩ ﺯﺧﻤ ﻨ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻨ ﺭﻭﺯ ﺷﺎﺩﺶ، ﺁﺭﺯﻭﺖ ﺑﻮﺩ…
ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺳﺎﺖ.
ﺑﻐﻀﺖ ﺭﺍ ﻨﻬﺎﻥ ﻦ،ﺭﻧﺠﺖ ﺭﺍ ﻨﻬﺎﻥ ﺗﺮ !
زمین گرد است !!!!……
به آینه نگاه می کنم
بیست و هفت بار عکس خودم را
قد می کشم!
و به اندازه ی بیست و هفت سال
کوچکتر می شوم!
گریه ام می گیرد،گریه می کنم!
بزرگ که می شوم
بغض تمام گریه هایم را می خورد….
چقدر زود بزرگ شدم…
ببخش خودت را
برایِ تمامِ راه های نرفته
برایِ تمامِ بی راه های رفته
ببخش ،بگذار احساست
قدری هوایی بخورد …
گاهی بدترین اتفاق ها
هدیه ی زمانه و روزگارند
تنها کافیست خودمان باشیم !
که خود را برای تمامی ِ این بی راه ِ رفتنمان ببخشیم
و به خودمان بیائیم
درباره این سایت